جايگاه تفسير کشاف در تفسير الميزان (1)


 

نويسندگان: دکتر سيد محمدباقر حجتي
دکتر سيد علي اکبر ربيع نتاج




 
در بررسي يک کتاب تفسير، علاوه بر دقت در روش ها و گرايش هاي مفسر آن کتاب و چگونگي استدلال و شيوايي بيان و سليس بودن کلمات و مستند بودن مطالب، کيفيت بهره گيري از منابع و مآخذ، مسئله اي مهم و حياتي است. تفسير کشاف زمخشري يکي از منابع کيفي و کمي مهم تفسير مرحوم علامه محمدحسين طباطبايي است. علامه در تفسير الميزان که از جمله کامل ترين تفاسير شيعه است، مطالب فراواني از کشاف نقل کرده و در موارد گوناگوني براي تحکيم استدلال هاي لغوي، بلاغي و ... از آن بهره برده است. در اين نوشتار، با تطبيق و مقايسه دو تفسير، به چگونگي نقل الميزان از کشاف به سبک و روش علامه طباطبايي، در کيفيت نقل و بهره گيري از مطالب زمخشري خواهيم پرداخت.
کليد واژه ها: محمدحسين طباطبايي، محمود زمخشري، الميزان، الکشاف، مقايسه، تطبيق.
بي شک، تفسير الميزان سيد محمدحسين طباطبايي يکي از تفاسير ارزشمند شيعه از صدر اسلام تاکنون است. اين تفسير حاوي مزاياي فراواني است که از همه مهم تر بهره جويي در فهم قرآن از خود قرآن است. اگرچه کمابيش اکثر مفسران در فهم مراد خداوند از کلامش، از خود قرآن مدد مي جستند که روشي درخور و منهجي بهتر از روش هاي ديگر بوده است؛ و اين روش را نخستين بار، صادع شريعت و خود رسول اکرم(ص) بر حسب روايات تفسيري اي که سراغ داريم، بنياد کردند و جسته و گريخته اين روش مورد پيروي مفسران قرار گرفت؛ اما نه بدان گونه که علامه طباطبايي اين روش را به صورت فراگير و عميق دنبال کرد؛ چه اينکه ايشان در مورد يکايک آيات از اشعه ي مهر درخشان کتاب مبين بهره جست و در شعاع اين خورشيد تابان که خود روشن و در عين حال روشنگر است، راه را براي دستيابي به مقصد و مقصود آيات به طرز بسيار جالب و سنجيده اي گشوده است؛ علاوه بر آن، موارد نسبتاً فراواني در کتاب الميزان جلب نظر مي کند که اکثر مفسران در حل آن، صرفاً به اقناع و توجيه بسنده کرده اند؛ چنانچه مرحوم طبرسي در پاره اي از اين موارد، کار را يک طرفه نمي سازد، ولي علامه طباطبايي به مدد پرتو قرآن، عرصه را بازگشوده و با برهان قرآني، آن موارد را مشخص و مدلل کرده است (حجتي، 1375، ص 102-103)؛ به قول استاد مطهري، مرحوم طباطبايي «مردي [است] که بايد صد سال ديگر بنشينند و افکار او را تجزيه و تحليل کنند و به ارزش او پي ببرند» (مطهري، [بي تا]، ص 89).
مؤلف الميزان در نگارش اين تفسير از منابع و مآخذ فراوان تفسيري و حديثي و تاريخي و اجتماعي و غير آن استفاده کرده است. سبک استفاده از اين منابع به صورت ذيل است:
1. مصادري که علامه بدون هيچ جرح و تعديلي، مطالب تفسيري خويش را بدان استناد کرده است.
2. مصادري که افق ديد علامه را در طرح مسائل جديد گسترش داده، معظم له، گاهي با طرح آنها افکار و انديشه ها را به نقد مي کشيد.
نگارنده در تحقيقي به بررسي منابع و مآخذ الميزان با رويکرد آماري پرداخت و منابع را در گروه هاي متعدد طبقه بندي کرد. کتاب کافي مرحوم کليني از نظر کميت نقل، در ميان منابع مختلف تفسير و حديثي و تاريخي و لغوي و ... در رديف اول قرار دارد. در گروه منابع تفسيري، مي توان مجمع البيان علامه طبرسي را نام برد که بالاترين ميزان نقل را به خود اختصاص داده است. تفسير کشاف زمخشري گرچه از نظر منابع آماري در رديف هفتم است، اما از نظر کيفي يکي از منابع مهم تفسير الميزان به شمار مي رود؛ خصوصاً مولف آن در علومي چون: حديث، نحو، لغت و ادبيات صاحبنظر بوده و داراي تأليفات گران بهايي است: از زمخشري پنجاه تأليف بر جاي مانده است که مهم ترين آنها الکشاف في تفسيرالقرآن و الفائق في غريب الحديث نصايح الکبار مي باشند (فاني و خرمشاهي، 1383، ج8، ص 488).
نگاه زمخشري در دلالت آيات کريمه قرآن، نگاهي است ادبي و دقيق و فهم او از معاني آيات، فهمي است عميق که از هيچ مکتب خاصي تأثير نپذيرفته است ( معرفت، 1380، ج2، ص 309). او همچنين در تفسيرش به انواعي از تأويل، مجاز و تمثيل تکيه کرده، آنچه را که در ظاهر، با عقل و اصول برگرفته از شرع، منافات داشت، به نحوي بر تمثيل و استعاره و مجاز حمل کرده است (فاني و خرمشاهي، پيشين، ج2، ص 315)؛ خصوصاً زمخشري از نظر گرايش فکري، نقطه مقابل اشاعره قرار دارد و اشاعره به دو دليل، زبان نقد و ايراد بر او گشودند: يکي آنکه وي آشکارا، التزام خويش را به مکتب اعتزالي ابراز داشت و ديگر آنکه بسياري از آيات قرآن را که با دلايل عقلي ناسازگار است، تأويل کرده است (همان)؛ اما اينکه او در تفسيرش به باورهاي معتزله گرايش داشت و از آن به شيوه علمي دفاع مي کرد، پرسشي است که مجال تحقيق و بررسي دارد؛ چه اينکه عده اي وي را از مدفعان عقايد معتزله بر مي شمارند (همان، ج1، ص 740/ رضايي اصفهاني، 1375، ص 454).
يکي از صاحبنظران معاصر در خصوص کشاف و نويسنده آن مي گويد: «تفسير [کشاف] در طول تفاسير ديگر بيش از همه نمودار است و طي قرون متمادي به عنوان کتاب درسي در مراکز علمي فريقين مورد استفاده قرار مي گرفته و هنوز هم از رونق و رواجي جالب برخوردار است؛ اگرچه اشعري ها نقدهايي رديه گونه بر اين تفسير نگاشتند، چرا که زمخشري، معتزلانه مي انديشيد و قهراً افکار و انديشه هاي اعتزالي وي از سوي اشاعره ناخوشايند مي نمايد، لکن شروح و حواشي عديده و شايد بي شمار که درباره اين تفسير تدوين شده، گوياي اين حقيقت است که تفسير مذکور را مزايايي است که تفاسير ديگر از آنها بي بهره اند» (حجتي، 1375، ص 104). آيت الله معرفت مي گويد: «زمخشري (چنان که او را متهم کرده اند) از نظر مکتب اعتزال به آيات قرآن نمي نگرد، بلکه نگاه او به قرآن، نگاه انساني است آزاده، خردمند و فرهيخته که آيات قرآن را آميخته با ذوق اصيل عربي، تفسير و تحليل مي کند» (1380، ج2، ص 308).
لذا، با توجه به اهميت دو تفسير که هر دو از بهترين تفاسير شيعه و اهل سنت به شمار مي آيند، نويسنده در صدد بررسي جايگاه تفسير کشاف زمخشري در تفسير الميزان محمدحسين طباطبايي است و مي کوشد به سوالات ذيل پاسخ گويد:
1. رويکرد مؤلف الميزان نسبت به تفسير کشاف زمخشري چگونه است؟ آيا او به آراي تفسيري وي اهميت داده است؟
2. سيد محمدحسين طباطبايي تا چه ميزان از تفسير جارالله زمخشري بهره برده است؟
3. آيا مؤلف الميزان همه ي مطالب تفسيري و عقايد مولف کشاف را پذيرفته است؟ و يا در مواردي آن را نقد کرده است؟
4. شيوه هاي قل و نقد علامه طباطبايي، نسبت به آراي زمخشري چگونه و با چه کيفيتي مي باشد؟
گفتني است اين تحقيق به روش کتابخانه اي و با مقايسه ي دو تفسير انجام گرفته است و با توجه به بررسي هاي به عمل آمده، تا کنون هيچ گونه پيشينه اي براي اين موضوع يافت نشده است؛ در نتيجه به نظر مي رسد موضوعي نو و جديد باشد.
از جمله مشکلات پيش روي اين نوشتار اين است که علامه طباطبايي در بيان نقل مطالب کشاف، گاهي بدون ذکر نام و زماني با عبارت «بعضي از مفسرين گفته اند» و در پاره اي از موارد با ذکر نام زمخشري و کشاف، مطالب او را نقل کرده است که در نتيجه، تطبيق سطر به سطر مطالب دو تفسير را با مشکل مواجه ساخته است؛ علاوه بر اينها، الميزان طباطبايي و کشاف زمخشري داراي چاپ هاي متعدد است که از نظر مستندسازي مطالب، شماره صفحات آنها با هم تفاوت دارد؛ از اين رو در مستندسازي مطالب، علاوه بر شماره مجلات و صفحات، لازم است شماره آيات نيز مد نظر قرار گيرد.

1. توجه به کشاف در تفسير الميزان
 

محمدحسين طباطبايي در نگارش تفسير خويش، به تفاسير موافق و مخالف مراجعه کرده و از آنها بهره فراوان برده است. وي هيچ گاه با حالت بدبيني و نفرت به نويسندگان تفسيري و حديثي نمي نگريست، بلکه با احترام و ادب از آنها ياد مي کرد و اگر نقدي بر آنها داشت، نقد منطقي بر افکار بود، نه نقد بر اشخاص، در ميان منابع تفسيري الميزان، تفسير کشاف زمخشري از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ به ويژه آنکه زمخشري از نظر فکري و اعتقادي، معتزله و از نظر علمي، نيرومند و مسلط بر علوم ادبي و لغت و حديث بوده و تفسير وي از منابع درسي فريقين مي باشد. مرحوم طباطبايي به آراي تفسير زمخشري همواره احترام گذارده و بيش از 1310 مورد در بيان نکات تفسيري و ادبي قرآن يا معنا کردن لغات، و گاهي در نقد افکار مخالفان، با نقل مطالب کشاف از گفته هايش سود برده است. معظم له در سراسر تفسير الميزان حدود 130 بار به طور مستقيم و يا غير مستقيم کلام زمخشري را نقد کرده و تفسير او را نپذيرفته است. شيوه هاي نقل و نقد مرحوم علامه از تفسير کشاف زمخشري به گونه ها و اشکال ذيل در تفسير پرآوازه الميزان يافت مي شود.

2. شيوه هاي نقل علامه طباطبايي از تفسير کشاف
 

مرحوم طباطبايي در استغناي تفسير الميزان و پر بار ساختن آن از نظر علمي، ادبي، بلاغي و ...، مطالب فراواني از کشاف زمخشري نقل کرده است؛ آن مطالب به گونه هاي ذيل دسته بندي مي شوند:
1-2. بهره گيري از نکات ادبي قرآن: در ميان تفاسير فريقين، تفسير کشاف زمخشري از نظر ادبي و بلاغي شهرت چشمگيري دارد؛ به ويژه نويسنده آن در اين زمينه، متخصص و مشهور است.
علامه طباطبايي در محتوا بخشيدن به تفسير قيم الميزان از نظر ادبي، غفلت نکرده و در تفسير آياتش، نگاهي به تفسير کشاف داشته است. او در بيان نکات نحوي و بلاغي قرآن، از کشاف بهره فراواني برده است:
1. در تفسير آيه 33 سوره رعد (أفمن هو قائم علي کل نفس بما کسبت و جعلوا لله شرکاء ....؛ آيا کسي که بر هر شخصي بدانچه کرده است مراقب است [مانند کسي است که از همه جا بي خبر است] و براي خدا شريکاني قرار دادند....) مؤلف الميزان در بيان عظمت بلاغت قرآن و زيبايي استدلال آن، اينگونه به نقل از زمخشري مي پردازد: «اين احتجاج و اسلوب هايش بسيار عجيب است و خود، با زباني رسا و شيوا فرياد مي زند که از زبان بشر نيست، مگر کسي معرفت و يا انصاف نداشته باشد (طباطبايي، [بي تا]، ج11، ص 560، ذيل آيه/ زمخشري، 1315ق، ج2، ص 511).
2. علامه طباطبايي در استغناي تفسير آيه 10 سوره ابراهيم (ليغفر لکم من ذنوبکم: او شما را دعوت مي کند تا پاره اي از گناهانتان را بر شما ببخشايد) به نقل نکته اي لطيف و ادبي از زمخشري مي پردازد و سپس با برداشت زيباي خود مي نويسد: «زمخشري در کشاف، بحثي به صورت سوال و جواب ايراد کرده و مي گويد: اگر بپرسي تبعيض در جمله «من ذنوبکم» به چه معناست، در جواب مي گويم: هيچ جاي قرآن چنين تبعيضي نديدم، جز در مواردي که خطاب به کفار است؛ مانند آيه «و اتقوه و أطيعون يغفر لکم من ذنوبکم» (نوح: 3): از خداي بترسيد و مرا اطاعت کنيد تا خداوند پاره اي از گناهان شما را بيامرزد؛ و آيه «يا قومنا أجيبوا داعي الله و آمنوا به يغفر لکم من ذنوبکم» (احقاف: 31): اي قوم ما! دعوت کننده به سوي خدا را بپذيريد و به وي ايمان آوريد تا پاره اي از گناهانتان را بيامرزد.
و اما در مواردي که خطاب به مؤمنين است، همه جا تعبير «هل أدلکم علي تجاره تنجيکم من عذاب أليم» آيا شما را بر تجارتي راه نمايم که شما را از عذابي دردناک مي رهاند؟ (صف: 10) به کار مي برد؛ تا آنجا که مي فرمايد: «يغفر لکم ذنوبکم» (صف: 12): هيچ مي خواهيد شما را به تجارتي راهنمايي کنم که شما را از عذاب دردناک رهايي دهد؟ تا آنجا که مي فرمايد: بيامرزد گناهان شما را؛ و امثال اين آيه، که اگر در قرآن کريم جستجو کني، خواهي يافت؛ و گويا فرق ميان دو خطاب اين است که دو طايفه کفار و مؤمنين را به يک گونه مورد خطاب نداده باشد» (طباطبايي، همان، ج12، ص 41-42/ زمخشري، همان، ج2، ص 522).
علامه پس از بيان کلام زمخشري مي گويد: «گويا مرادش از تفاوت در تعبير و خطاب اين باشد که گناه قابل آمرزش هر دو طايفه، يکي است و آن، عبارت است از همه گناهان. چيزي که هست، شرافت مقام ايمان اقتضا دارد که در خطاب با ايشان به اين معنا تصريح کند و بفرمايد همه ي گناهان شما را مي آمرزد و در خطاب به کفار به آمرزش بعضي از آنها اکتفا کند» (طباطبايي، همان، ج12، ص 42) .
3. در تفسير آيه 36 سوره اسراء که مي فرمايد: «و لا تقف ما ليس لک به علم إن السمع و البصر و الفواد کل أولئک کان عنه مسئوولا»: و چيزي را که بدان علم نداري دنبال مکن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد؛ مؤلف الميزان از قول زمخشري مي گويد: کلمه عنه نائب فاعل است براي اسم «مسؤولا» که بر مسئول مقدم شده است (اي کل واحد منها کان مسئولا عنه) (طباطبايي، همان، ج13، ص 160/ زمخشري، همان، ج2، ص 641).
از جمله نمونه هاي ديگر مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
- ترجمه تفسير الميزان، جلد 14، صفحه 452 و الکشاف، جلد 3، صفحه 124، ذيل آيه 60 سوره انبياء؛
- ترجمه تفسير الميزان، جلد 18، صفحه 218 و الکشاف، جلد4، صفحه 265، ذيل آيه 21 سوره جاثيه؛
- ترجمه تفسير الميزان، جلد 13، صفحه 141و الکشاف، جلد 2، صفحه 662، ذيل آيه 28 سوره اسراء؛
- ترجمه تفسير الميزان، جلد 16، صفحه 206و الکشاف، جلد 3، صفحه 468، ذيل آيه 7 سوره روم؛
- ترجمه تفسير الميزان، جلد 16، صفحه 206 و الکشاف، جلد 3، صفحه 458، ذيل آيه 23 سوره روم.
2-2. استفاده از نکات تفسيري: مولف الميزان در بيان نکته هاي تفسيري از کشاف زمخشري بهره فراواني برده است. بعضي از اين نکات به شرح ذيل است:
1. در تفسير آيه 32 سوره توبه (يريدون أن يطفؤوا نور الله بأفواههم: مي خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش کنند) علامه طباطبايي از قول زمخشري مي نويسد: «اين آيه حال اهل کتاب را در باطل کردن نبوت خاتم الانبياء به وسيله تکذيب، به حال کسي مثل زده که مي خواهد نور عظيمي را که همه ي آفاق را فرا گرفته و خدا هم اراده کرده که روز به روز پرتوش بيشتر شود تا در اشراق و پرتوافکني به نهايت درجه برسد، با فوت دهنش خاموش کند» (طباطبايي، همان، ج9، ص 378/ زمخشري، همان، ج2، ص 265، ذيل آيه).
2. محمدحسين طباطبايي در تفسير آيه 2 سوره حج (يوم ترونها تذهل کل مرضعه عما أرضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تري الناس سکاري و ما هم بسکاري و لکن عذاب الله شديد: روزي که آن را ببينيد، هر شيردهنده اي آن را که شير مي دهد [از ترس] فرو مي گذارد، و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد، و مردم را مست مي بيني و حال آنکه مست نيستند، ولي عذاب خدا شديد است) اينگونه به نقل نکته اي تفسيري از زمخشري مي پردازد: « اگر بگويي چرا اول فرمود: «تري»، اول جمع آورد و بار دوم مفرد، در پاسخ مي گوييم: براي اينکه رؤيت در اول به زلزله مربوط شده که قبلاً آن را به رخ همه مردم مي کشيد؛ لذا به همه فرمود: مي بينيد، و اما در آخر آيه معلق شده به يک چيز و آن هم حالت مستي مردم است؛ پس بايد يک يک مردم را بيننده حال سايرين فرض کرد؛ لذا آن را مفرد آورده است» (طباطبايي، همان، ج15، ص 505/ زمخشري، همان، ج3، ص 139). علامه طباطبايي بدون هيچ اظهار نظري در خصوص کلام زمخشري، از آن رد شده است، ولي به نظر مي رسد کلام زمخشري ناتمام باشد؛ زيرا «ترون» اول خطاب به عموم مردم است که شاهد وقوع زلزله در آستانه رستاخيز هستند، اما «تري» دوم، خطاب مخصوص به حضرت محمد(ص) است که از شدت ترس آن روز در امان بوده و مردم را به حال مستي مي بيند.
3. در تفسير آيه 36 سوره انبياء (و هم بذکر الرحمن هم کافرون: در حالي که آنان خود، ياد [خداي] رحمان را منکرند) مرحوم طباطبايي به صورت غير مستقيم و با تعبير بعضي از مفسرين، به نقل کلامي از زمخشري پرداخته و گفته اند: مراد از ذکر رحمان، قرآن خداي رحمان است (طباطبايي، همان، ج14، ص 435/ زمخشري، همان، ج3، ص 114).
از جمله نمونه هاي ديگر مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
- ترجمه الميزان، جلد 18، صفحه 256 و الکشاف، جلد 4، صفحه 278، ذيل آيه 6 سوره جاثيه؛
- ترجمه الميزان، جلد 11، صفحه 282 و الکشاف، جلد 2، صفحه 587، ذيل آيه 87 سوره حجر؛
- ترجمه الميزان، جلد 13، صفحه 241 و الکشاف، جلد 2، صفحه 649، ذيل آيه 60 سوره اسراء؛
- ترجمه الميزان، جلد 16، صفحه 420 و الکشاف، جلد3، صفحه 501، ذيل آيه 29 سوره سجده .
2-3. بهره گيري در نقد آراي ساير مفسران: گاهي مولف الميزان در نقد آراي مفسران به کلام زمخشري استناد کرده و در تحليل و بررسي انديشه مخالفان، کلام زمخشري را به عنوان شاهد نقل مي کند و يا احاديث سست و ضعيف آنها را با زبان او پاسخ مي گويد:
1. علامه طباطبايي در تفسير آيه مباهله، آيه 61 عمران، به نظريه رشيد رضا اشکال مي گيرد؛ چه اينکه رشيد رضا گفته بود: «در آيه مباهله چون الفاظ «نساء نا» و «أنفسنا» در آيه جمع است، نمي تواند معنا و مقصود آن به مفرد، يعني فاطمه عليهاالسلام و علي(ع) باشد» (طباطبايي، همان، ج3، ص 408).
مؤلف الميزان مي گويد: «کسي نمي گويد: در آيه شريفه مراد از لفظ «نساءنا» فاطمه عليهاالسلام و مراد از لفظ «أنفسنا» علي(ع) است، بلکه منظور آن است که چون رسول الله(ص) در مقام امتثال جز فاطمه و علي را نياورد، از آن روشن مي شود که فاطمه تنها مصداق «نساءنا» و علي هم تنها مصداق «أنفسنا» و همچنين حسن و حسين تنها مصداق «أبناءنا» مي باشند» (همان).
آن گاه علامه در تأييد سخن خويش به تفسير کشاف زمخشري استناد مي جويد که زمخشري با آن مقام ادبي که دارد و حتي قرائت قراي بزرگ را تخطئه مي کند، حديث مباهله را نقل کرده و فضايل اهل بيت (اهل کساء) را ثابت مي دارد (همان/ زمخشري، همان، ج1، ص 370، ذيل آيه).
2. مفسر الميزان، در تفسير آيه 24 سوره يوسف (و لقد همت به و هم بها لو لا أن رأي برهان ربه: و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي کرد، و [يوسف نيز] اگر برها پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مي کرد.) در بحث اينکه برهان پروردگار چيست، اقوالي از مفسرين نقل مي کند، سپس مي گويد: آنها احاديث ضعيف و ياوه هايي بيش نيستند، و بعد از زبان زمخشري اين احاديث ضعيف را به نقد و چالش مي کشد (طباطبايي، همان، ج11، ص 205-206/ زمخشري، همان، ج2، ص 436)؛ در واقع او در نقد انديشه هاي مفسران در تعيين مصداق «برهان ربه»، به سخنان زمخشري استشهاد کرده است؛ از جمله نمونه هاي ديگر، مي توان به: ترجمه الميزان، جلد 19، صفحه 256-257 و الکشاف، جلد 4، صفحه 459، ذيل آيات 13 و 14 سوره واقعه اشاره کرد.
4-2. معنا کردن لغات: مفسر الميزان در بيان معاني لغات قرآن، به تفسير کشاف زمخشري مراجعه کرده، در اين زمينه از کشاف بهره فراوان برده است:
1. در تفسير آيه 2 سوره حج، در معناي «مرضعه» مرحوم طباطبايي از قول زمخشري مي گويد: «اگر بپرسي چرا خداوند لفظ مرضع را نياورد و «مرضعه» استعمال کرد، در پاسخ مي گوييم: براي اينکه مرضع در معنا فرق دارد؛ «مرضعه» آن زني است که همين الان لقمه ي پستان به دهان کودک گذاشته و کودکش در حال مکيدن باشد؛ زن را در چنين حالي «مرضعه» گويند، اما «مرضع» آن زني است که شأنيت اين کار را داشته باشد؛ هر چند الان مشغول شير دادن نباشد.
در آيه شريفه، خداوند کلمه «مرضعه» را به کار برد تا دلالت کند بر اينکه دهشت و هول قيامت، آنچنان سخت است که وقتي ناگهان مي رسد، مادري که پستان در دهان بچه اش گذاشته، آن را از دهان او بيرون مي کشد (طباطبايي، همان، ج14، ص 505/ زمخشري، همان، ج3، ص 139).
2. « قالوا يا أبانا إنا ذهبنا نستبق و ترکنا يوسف عند متاعنا فأکله الذئب»: گفتند: اي پدر، ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را پيش کالاي خود نهاديم. آن گاه گرگ او را خورد (يوسف: 17)، علامه طباطبايي از قول زمخشري نقل کرده است که «نستبق» به معناي تسابق است و باب افتعال و تفاعل در معنا شريکند، مانند «انتضال» و «تناضل» که هر دو به معناي مسابقه در تيراندازي و «ارتماء» و «ترامي» که هر دو به معناي تيراندازي است و امثال آن؛ و معناي «نستبق» اين است که ما در دو (ميداني) و يا در تيراندازي تسابق کنيم (طباطبايي، هما«، ج11، ص 158/زمخشري، همان، ج2، ص 433، ذيل آيه).
3. «و کل إنسان ألزمناه طائره في عنقه» و کارنامه هر انساني را به گردن او بسته ايم (اسراء: 13). مؤلف الميزان در مفهوم اصلي تطير و «طائره» از قول زمخشري مي نويسد: «عرب به مرغان فال مي زدند و آن را زجر مي ناميدند و چون به سفر مي رفتند و در راه به آن بر مي خوردند، آن را به اصطلاح فارسي کيش مي کردند؛ اگر سائحاً، يعني از طرف چپ ايشان به طرف راستشان پرواز مي کرد، آن را به فال نيک مي گرفتند و اگر بارحاً ، يعني از طرف راست ايشان به سوي چپ ايشان مي پريد، آن را شوم دانسته، به فال بد مي گرفتند و به همين جهت فال بد را تطير ناميدند( طباطبايي، همان، ج13، ص 92/زمخشري، همان، ج2، ص 627). از جمله نمونه هاي ديگر مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
- ترجمه الميزان، جلد 15، صفحه 12 و الکشاف، جلد 2، صفحه 194، ذيل آيه 67 سوره مؤمنين؛
- ترجمه الميزان، جلد 11، صفحه 31 و الکشاف، جلد 2، صفحه 420، ذيل آيه 106 سوره هود؛
- ترجمه الميزان، جلد 15، صفحه 475 و الکشاف، جلد 3، صفحه 323، ذيل آيه 187 سوره شعرا:
- ترجمه الميزان، جلد 15، صفحه 582 و الکشاف، جلد 3، صفحه 359، ذيل آيه 48 سوره نمل؛
- ترجمه الميزان، جلد 16، صفحه 57 و الکشاف، جلد 3، صفحه 559، ذيل آيه 23 سوره سباء؛
- ترجمه الميزان، جلد 20، صفحه 79 و الکشاف، جلد 4، صفحه 581، ذيل آيه 42 سوره قلم.
5-2. استشهاد به اقوال زمخشري براي تاييد نظريه خويش: گاهي نيز علامه، نظريه تفسيري خويش را بيان مي کند، آن گاه مي گويد زمخشري نيز همين معنا را بيان کرده است و يا حديث و سبب نزول آيه اي را بيان مي نمود و مي فرمود: زمخشري نيز، همين حديث و شأن نزول را آورده است:
1. مرحوم علامه در ذيل آيه 5 سوره نساء که مي فرمايد: «ولا تؤتوا السفهاء أموالکم التي جعل الله لکم قياما»: و اموال خود راـ که خداوند آن را وسيله قوام [زندگي] شما قرار داده ـ به سفيهان مدهيد، مي نويسد: «ضمير اموالکم (ضمير مخاطب) به سفهاي ايتام( غايب) بر مي گردد؛ چون اموال متعلق به همه مردم است، نبايد آن را در دست ديوانگان قرار داد تا به اسراف تلف کنند، بلکه لازم است افراد عاقل از بستگان سفيه اين مال را در اختيار داشته باشند و در موقع بلوغ به دست صاحب اصلي برگردانند». علامه علت اينکه در جمله «و ارزقوهم فيها و اکسوهم وقولوا لهم قولاً معروفا»: و [لي] از [عوايد] آن به ايشان بخورانيد و آنان را پوشاک دهيد و با آنان سخني پسنديده بگوييد (نساء: 5) چرا به جاي «فيها» عارت «منها» نيامده است، مي گويد: «نبايد از اصل «مال سفيه» بر ارتزاق او استفاده کرد، بلکه بايد حوائج زندگي سفيه را از سود اموالش تأمين کنند، نه از اصل آن؛ بنابراين نبايد اموال سفيه را راکد گذاشته، اصل آن را به مصرف ضروريات زندگي او رسانند» (طباطبايي، همان، ج3، ص 290). آن گاه علامه براي تأييد نظريه خويش به گفته زمخشري استناد مي جويد و مي گويد: «زمخشري نيز همين معنا را معتقد است و مي گويد همين نکته موجب شد تا در آيه شريفه، «و ارزقوهم فيها» استعمال شود، نه «وارزقوهم منها» (زمخشري، همان، ج1، ص 370، ذيل آيه).
2. مؤلف الميزان در تفسير آيه 65 سوره اعراف در بيان فرق ميان قوم نوح و قوم هود مي گويد: « قوم هود به او ايمان داشتند و از ترس سايرين ايمان خويش را پنهان مي کردند، به خلاف قوم نوح که يا هيچ يک از آنان ايمان نداشتند و يا اگر داشتند، ايمانشان را پنهان نمي کردند و به داشتن ايمان معروف و انگشت نشان بوده اند؛ لذا در آيه مربوط به قوم نوح فرمود: قال الملأ من قومه همه ي بزرگان قومش گفتند، و لکن در خصوص داستان هود، فرمود: قال الملأ الذين کفرو امن قومه گروهي از بزرگان قوم وي که کافر بودند، گفتند» (طباطبايي، همان، ج8، ص 275). علامه در ديدگاه نظريه ي خويش مي گويد: «زمخشري نيز در وجه فرق بين اين دو تعبير، همين معنا را ذکر کرده است» ( همان/ زمخشري، همان، ج2، ص 112).
3. علامه طباطبايي مي نويسد: سوره هل اتي (انسان) در شأن و عظمت اهل بيت پيامبر(ص) نازل گرديد. سپس براي تثبيت ديدگاه خويش در اين خصوص، به کلام زمخشري استناد مي جويد که وي نيز همين شأن نزول را آورده است (طباطبايي، همان، ج20، ص 364-365/ زمخشري، همان، ج4، ص 657). از جمله نمونه هاي ديگر مي توان به موارد ذيل اشاره کرد:
- ترجمه الميزان، جلد 12، صفحه 2 و الکشاف، جلد 2، صفحه 518، ذيل آيه 4 سوره ابراهيم؛
- ترجمه الميزان، جلد 13، صفحه 415 و الکشاف، جلد 2، صفحه 705، ذيل آيه 11 سوره کهف؛
- ترجمه الميزان، جلد 17، صفحه 363 و الکشاف، جلد 4، صفحه 196، ذيل آيه 41 وره فصلت؛
- ترجمه الميزان، جلد 18، صفحه 74 و الکشاف، جلد 4، صفحه 231، ذيل آيه 24 سوره شورا .
علاوه بر موارد پيش گفته، علامه طباطبايي در موارد ديگري، مانند قرائت بعضي از آيات، به گفتار زمخشري استاد کرده است (ر.ک به: طباطبايي، همان، ج15، ص 12، ذيل آيه 67 سوره مومنين/ زمخشري، همان، ج3، ص 188).